اون روز کمی دلخور بودم؛ یعنی از کم، یه خورده بیشتر. و برای اینکه کسی متوجه نشه و بتونم جمع و جورش کنم رفتم سراغ لباس پوشیدن. یهو فرمانده متوجه شد و گفت: عه، عه، چرا گریه می کنی؟ و رو کرد به پسرم و گفت: بچه، تو مامانتو اذیت کردی؟ گفت: نه بابا من چیکار دارم آخه؟ گفتم: نه، این بچه کاری نکرده. گفت: پس کی کاری کرده؟ من نمی دونم چرا بعضیا انقدر زرنگن؟ معلومه از دست کی ناراحت بودم دیگه. چند روز قبلش، کمدای دیواری رو کمی تغییر دادیم و چند تا در بهش اضافه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کاف| کامپیوتر، آموزش و فناوری تخفیفان edithp79gr log صیدون سایت دانلود بهترین پک های gta برای اندروید وبسایت شخصی خریدار کتاب نمایندگی کولرگازی اسپلیت جنرال در شیراز