پارسال برای دیدار پدرم، به زاذگاهمون رفته بودیم. اما از شانس من، پدرم خواب بود. فرمانده گفت: تا آقات خوابه، بیا بریم این بازار روز یه دوری بزنیم. گفتم: خوب نیست من هنوز از راه نرسیده برم دنبال ، می خوای تو برو اگه خوب بود، بیا دنبالم. شاید تا اون موقع آقام بیدار شه. ایشون هم رفت و بعد ربع ساعت، زنگ زد که، پاشو زود حاضر شو بیام دنبالت، تو که نمی دونی اینجا چی آوردن؟ به محض شنیدن، بدون پرس و جو، می خوردم زمین و پا می شدم و از اینکه کفشهام زود جلوی پام منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرزمینم دانلود آهنگ جدید مطالبی در مورد شبکه پایگاه سلامت روان میانرز|اطلاع رسانی روستا|معرفی و اخبار جدید روستا سایت ققنوس همه چی برای تو